دوباره به فکر می روم
چشمهایم را می بندم
عمیق تر نفس می کشم
می خواهم او را با تک تک سلولهایم حس کنم
سر انگشتانم را به ارامی حرکت میدهم
و اهسته تر نفس میکشم تا فریادم
سکوت نگاهش را نشکند
او را حتی بدون چشم هم میتوان دید
می توان حس کرد
می توان فهمید
می توان باور کرد
می توان عاشق شد
.
.
.
نویسنده » سمیه . ساعت 10:41 صبح روز سه شنبه 89 تیر 8