خدایا خودت بگو چیکار کنم
همیشه باید کسی باشد که معنی سه نقطه انتهایی جمله هایت را بفهمد
همیشه باید کسی باشد تا بغض هایت را قبل از لرزیدن چانه ات بفهمد
باید کسی اشد که اگر صدایت لرزید بفهمد
که اگر سکوت کردی بفهمد
کسی باشد که اگر بهانه گیر شدی بفهمد
کسی باشد که اگر سردرد را بهنه کردی برای رفتن و نبودن
بفهمد به توجهش نیاز داری
بفهمد درد داری
که زندگی درد دارد
بفهمد که دلت برای چیزهای کوچکش تنگ شده است
بفهد که دلت برای قدم زدن زیر باران
برای بوسیدنش
برای یک اغوش گرم تنگ شده است
همیشه باید کسی باشد
تا دیروز فک میکردم ما و ارامش و رسیدن به چیزایی که میخوایم شدیم مث جن و بسم . . .
ولی دیروز با یه سر درد عزیزترینم متوجه شدم که حاضرم دارو ندارم بخوره تو سرم ولی اون سردرد نگیره
تازه فهمیدم اونی که جن و بسم . . . شده منم و شکر نعمت و صبر
گاهی وقتا تو زندگی برا سرپا ایستادن
هرچی داریم و نداریم رو میذاریم زیر پامون
و سرمست میشیم از این ایستادن
و چقد تلخه وقتی به چیزایی که زیر پامون گذاشتیم نگاه میکنیم .........
جگرمون اتیش میگیره!
دوباره به فکر می روم
چشمهایم را می بندم
عمیق تر نفس می کشم
می خواهم او را با تک تک سلولهایم حس کنم
سر انگشتانم را به ارامی حرکت میدهم
و اهسته تر نفس میکشم تا فریادم
سکوت نگاهش را نشکند
او را حتی بدون چشم هم میتوان دید
می توان حس کرد
می توان فهمید
می توان باور کرد
می توان عاشق شد
.
.
.